نمیدانم چه بنامم تراژدی جانسوز عاشورای حسینی را؟ آن را باید حادثه نامید یا واقعه؟ قیام یا رخداد؟ جنگ یا مبارزه؟ هرچه هست هنوز هم زنده و پویاست و هنوز هم تا اعماق جان نفوذ میکند، اشکها را جاری میسازد و طوفانی در دل شیعیان به راه میاندازد.
هنوز هم این زیباترین "پیام" تاریخ : "کل یوم عاشورا، کل ارض کربلا" آشکار و عیان، بیخ گوش بشریت نجوا میکند و در مقابل چشمان تاریخ تکرار میشود. هنوز هم "حسینیانِ" عالم را به مسلخ میبرند و یزیدهای عالم در تکاپو هستند ... در تکاپوی نگهداری پایههای پوسیده ظلم و ستم ...
نمیبینم یزیدهای عالم چه زیاد شدهاند و هرکدام لشکری از گرگهای درنده را به گوشه و کنار عالم میفرستند و همچنان حسینیان را به خاک و خون میکشند. زمانی که تصویر غمناک کودکی غرق شده در کنار ساحل به سراسر جهان مخابره میشود و یا تصاویر گروه گروه جوانان آفریقایی، عرب و کرد را غرق در خون میبینیم و اجساد پاکشان را در صحنههای جنگهای نابرابر دراز کشیده بر خاک، آیا به یاد "تراژدی عاشورا" نمیافتیم؟
آری، از زمان خلقت آدمی "عاشورا" یعنی "عشق" و در این "مسلخ عشق" امام حسین (ع) هم مظهر انسانیت است و هم مظهر معرفت، هم مظهر شجاعت است و هم مظهر مظلومیت، هم نماد عدالت خواهی است و هم نماد صلحطلبی، هم نماد آزادگی است و هم مظهر عشق است، عشق به خداوند عالم و عشق به انسانیت ...
شب عاشورا امام حسین (ع) با کمال بزرگ منشی و آزادگی از یارانش چنین میخواهد: فردا همگی به سوی خداوند متعال خواهیم شتافت و کشته خواهیم شد. اگر از میان شما کسی نمیخواهد کشته شود و یا حق الناسی بر گردن دارد میتواند در خاموشی شب خیمه را ترک کند. آنگاه امام حسین (ع) دستور میدهند روشناییهای خیمه را خاموش کنند تا کسانی که نمیخواهند "باشند" به دور از نگاه یاران از خیمه خارج شوند و در تاریکی شب دور شوند.
... و روز عاشورا فرا میرسد. امام حسین (ع) و یارانش با شجاعت و رشادتی بینظیر و در اوج مظلومیت به شهادت میرسند. در روز عاشورا تمامی خصائل نیک انسانی: پاکدامنی، رشادت، شجاعت، حقطلبی، معرفت، تقوی، گذشت و ایثار به میدان آمد، برگ زرینی در تاریخ بشریت گشوده شد و افتخاری بزرگ برای بشریت در پیشانی تاریخ ثبت و ضبط گردید.
به راستی در سوگ این واقعه دردناک، این تراژدی جانسوز، این مبارزه نابرابر کدام چشم است که نگرید، کدام دل است که نلرزد و کدام تفکر است که تکان نخورد؟
چه زیبا گفتهاند که عاشورا هم شور است و هم شعور؛
هم باید در سوگ نشست و هم باید شناخت؛
هم باید گریست و هم باید به تفکر نشست؛
هم باید آموخت و هم باید به کار بست: شجاعت و حقطلبی را، انسانیت و آزادگی را و صلحطلبی و عشق را ...
سيد محمد قاسمي